-
زندگی خواب ها
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 12:07
نام شعر : لولوی شیشه ها در این اتاق تهی پیکر انسان مه آلود ! نگاهت به حلقه کدام در آویخته ؟ درها بسته و کلیدشان در تاریکی دور شد. نسیم از دیوارها می تراود: گل های قالی می لرزد. ابرها در افق رنگارنگ پرده پر می زنند. باران ستاره اتاقت را پر کرد و تو در تاریکی گم شده ای انسان مه آلود! پاهای صندلی کهنه ات در پاشویه فرو...
-
زندگی خواب ها
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 12:06
نام شعر : مرز گمشده ریشه روشنی پوسید و فرو ریخت. و صدا در جاده بی طرح فضا می رفت. از مرزی گذشته بود، در پی مرز گمشده می گشت. کوهی سنگین نگاهش را برید. صدا از خود تهی شد و به دامن کوه آویخت: پناهم بده، تنها مرز آشنا! پناهم بده. و کوه از خوابی سنگین پر بود. خوابش طرحی رها شده داشت. صدا زمزمه بیگانگی را بویید، برگشت، فضا...
-
زندگی خواب ها
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 12:05
نام شعر : مرغ افسانه پنجره ای در مرز شب و روز باز شد و مرغ افسانه از آن بیرون پرید. میان بیداری و خواب پرتاب شده بود. بیراهه فضا را پیمود، چرخی زد و کنار مردابی به زمین نشست. تپش هایش با مرداب آمیخت. مرداب کم کم زیبا شد. گیاهی در آن رویید، گیاهی تاریک و زیبا. مرغ افسانه سینه خود را شکافت: تهی درونش شبیه گیاهی بود ....
-
زندگی خواب ها
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 12:05
نام شعر : نیلوفر از مرز خوابم می گذشتم، سایه تاریک یک نیلوفر روی همه این ویرانه فرو افتاده بود. کدامین باد بی پروا دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟ در پس درهای شیشه ای رویاها، در مرداب بی ته آیینه ها، هر جا که من گوشه ای از خودم را مرده بودم یک نیلوفر روییده بود. گویی او لحظه لحظه در تهی من می ریخت و من در...
-
زندگی خواب ها
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 12:04
نام شعر : یادبود سایه دراز لنگر ساعت روی بیابان بیپایان در نوسان بود: میآمد، میرفت. میآمد، میرفت. و من روی شنهای روشن بیابان تصویر خواب کوتاهم را میکشیدم، خوابی که گرمی دوزخ را نوشیده بود و در هوایش زندگیام آب شد. خوابی که چون پایان یافت من به پایان خودم رسیدم. من تصویر خوابم را میکشیدم و چشمانم نوسان لنگر...
-
زندگی خواب ها
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 12:04
نام شعر : پاداش گیاه تلخ افسونی ! شوکران بنفش خورشید را در جام سپید بیابان ها لحظه لحظه نوشیدم و در آیینه نفس کشنده سراب تصویر ترا در هر گام زنده تر یافتم. در چشمانم چه تابش ها که نریخت! و در رگ هایم چه عطش ها که نشکفت! آمدم تا ترا بویم، و تو زهر دوزخی ات را با نفسم آمیختی به پاس این همه راهی که آمدم. غبار نیلی شب ها...
-
زندگی خواب ها
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 12:02
نام شعر : پرده پنجره ام به تهی باز شد و من ویران شدم. پرده نفس می کشید دیوار قیر اندود! از میان برخیز. پایان تلخ صداهای هوش ربا! فرو ریز. لذت خواب می فشارد. فراموشی می بارد. پرده نفس می کشد: شکوفه خوابم می پژمرد. تا دوزخ ها بشکافند، تا سایه ها بی پایان شوند، تا نگاهم رها گردد، درهم شکن بی جنبشی ات را و از مرز هستی من...
-
زندگی خواب ها
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 12:01
نام شعر : گل کاشی باران نور که از شبکه دهلیز بی پایان فرو می ریخت روی دیوار کاشی گلی را می شست. مار سیاه ساقه این گل در رقص نرم و لطیفی زنده بود. گفتی جوهر سوزان رقص در گلوی این مار سیه چکیده بود. گل کاشی زنده بود در دنیایی راز دار، دنیای به ته نرسیدنی آبی. هنگام کودکی در انحنای سقف ایوان ها، درون شیشه های رنگی پنجره...
-
آوار آفتاب
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 12:00
نام شعر : ... رویا زدگی شکست : پهنه به سایه فرو بود. زمان پرپر می شد. از باغ دیرین ، عطری به چشم تو می نشست. کنار مکان بودیم. شبنم دیگر سپیده همی بارید. کاسه فضا شکست. در سایه - باران گریستم، و از چشمه غم بر آمدم. آلایش روانم رفته بود. جهان دیگر شده بودم. در شادی لرزیدم ، و آن سو را به درودی لرزاندم. لبخند در سایه...
-
آوار آفتاب
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 11:57
نام شعر : آن برتر به کنار تپه شب رسید. با طنین روشن پایش آیینه فضا شکست. دستم را در تاریکی اندوهی بالا بردم و کهکشان تهی تنهایی را نشان دادم، شهاب نگاهش مرده بود. غبار کاروان ها را نشان دادم و تابش بیراهه ها و بیکران ریگستان سکوت را، و او پیکره اش خاموشی بود. لالایی اندوهی بر ما وزید. تراوش سیاه نگاهش با زمزمه سبز علف...
-
آوار آفتاب
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 11:55
نام شعر : آوای گیاه از شب ریشه سر چشمه گرفتم ، و به گرداب آفتاب ریختم. بی پروا بودم : دریچه ام را به سنگ گشودم. مغاک جنبش را زیستم. هشیاری ام شب را نشکافت، روشنی ام روشن نکرد: من ترا زیستم، شتاب دور دست! رها کردم، تا ریزش نور ، شب را بر رفتارم بلغزاند. بیداری ام سر بسته ماند : من خابگرد راه تماشا بودم. و همیشه کسی از...
-
آوار آفتاب
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 11:55
نام شعر : ای نزدیک در نهفته ترین باغ ها ، دستم میوه چید. و اینک ، شاخه نزدیک ! از سر انگشتم پروا مکن. بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست ، عطش آشنایی است. درخشش میوه ! درخشان تر. وسوسه چیدن در فراموشی دستم پوسید. دورترین آب ریزش خود را به راهم فشاند. پنهان ترین سنگ سایه اش را به پایم ریخت. و من ، شاخه نزدیک ! از آب گذشتم...
-
آوار آفتاب
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 11:55
نام شعر : ای همه سیماها در سرای ما زمزمه ای ، در کوچه ما آوازی نیست. شب، گلدان پنجره ما را ربوده است. پرده ما ، در وحشت نوسان خشکیده است. اینجا، ای همه لب ها ! لبخندی ابهام جهان را پهنا می دهد. پرتو فانوس ما ، در نیمه راه ، میان ما و شب هستی مرده است. ستون های مهتابی ما را ، پیچک اندیشه فرو بلعیده است. اینجا نقش گلیمی...
-
آوار آفتاب
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 11:54
نام شعر : برتر از پرواز دریچه باز قفس بر تازگی باغ ها سر انگیز است. اما ، بال از جنبش رسته است. وسوسه چمن ها بیهوده است. میان پرنده و پرواز ، فراموشی بال و پر است. در چشم پرنده قطره بینایی است : ساقه به بالا می رود . میوه فرو می افتد.دگرگونی غمناک است. نور ، آلودگی است. نوسان ، آلودگی است. رفتن ، آلودگی. پرنده در خواب...
-
آوار آفتاب
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 11:54
نام شعر : بی تار و پود در بیداری لحظهها در بیداری لحظهها پیکرم کنار نهر خروشان لغزید. مرغی روشن فرود آمد و لبخند گیج مرا برچید و پرید. ابری پیدا شد و بخار سرشکم را در شتاب شفافش نوشید. نسیمی برهنه و بی پایان سرکرد و خطوط چهره ام را آشفت و گذشت. درختی تابان پیکرم را در ریشه سیاهش بلعید. طوفانی سررسید و جاپایم را...
-
آوار آفتاب
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 11:52
نام شعر : بیراهه ای در آفتاب ای کرانه ما ! خنده گلی در خواب ، دست پارو زن ما را بسته است. در پی صبحی بی خورشیدیم، با هجوم گل ها چکنیم ؟ جویای شبانه نابیم، با شبیخون روزن ها چکنیم؟ آن سوی باغ ، دست ما به میوه بالا نرسید. وزیدیم، و دریچه به آیینه گشود. به درون شدیم، و شبستان ما را نشناخت. به خاک افتادیم ، و چهره "ما"...
-
آوار آفتاب
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 11:51
نام شعر : تارا از تارم فرود آمدم ، کنار برکه رسیدم. ستاره ای در خواب طلایی ماهیان افتاد.رشته عطری گسست. آب از سایه افسوسی پر شد. موجی غم را به لرزش نی ها داد. غم را از لرزش نی ها چیدم، به تارم بر آمدم، به آیینه رسیدم. غم از دستم در آیینه رها شد: خواب آیینه شکست. از تارم فرود آمدم ، میان برکه و آیینه ، گویا گریستم.
-
آوار آفتاب
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 11:50
نام شعر : خوابی در هیاهو آبی بلند را می اندیشم ، و هیاهوی سبز پایین را. ترسان از سایه خویش ، به نی زار آمده ام. تهی بالا را می ترساند ، و خنجر برگ ها به روان فرو می رود. دشمنی کو ، تا مرا از من برکند ؟ نفرین به زیست : تپش کور ! دچار بودن گشتم ، و شبیخونی بود. نفرین ! هستی مرا برچین ، ای ندانم چه خدایی موهوم! نیزه من ،...
-
آوار آفتاب
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 11:50
نام شعر : در سفر آن سوها ایوان تهی است ، و باغ از یاد مسافر سرشار. در دره آفتاب ، سر برگرفته ای: کنار بالش تو ، بید سایه فکن از پا در آمده است. دوری، تو از آن سوی شقایق دوری. در خیرگی بوته ها ، کو سایه لبخندی که گذر کند ؟ از شکاف اندیشه ، کو نسیمی که درون آید ؟ سنگریزه رود ، برگونه تو می لغزد. شبنم جنگل دور، سیمای ترا...
-
آوار آفتاب
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 11:49
نام شعر : دروگران پگاه پنجره را به پهنای جهان می گشایم پنجره را به پهنای جهان می گشایم: جاده تهی است. درخت گرانبار شب است. ساقه نمی لرزد، آب از رفتن خسته است : تو نیستی ، نوسان نیست. تو نیستی، و تپیدن گردابی است. تو نیستی ، و غریو رودها گویا نیست، و دره ها ناخواناست. می آیی: شب از چهره ها برمی خیزد، راز از هستی می...
-
آوار آفتاب
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 11:49
نام شعر : دیاری دیگر میان لحظه و خاک ، ساقه گرانبار هراسی نیست میان لحظه و خاک ، ساقه گرانبار هراسی نیست. همراه! ما به ابدیت گل ها پیوسته ایم. تابش چشمانت را به ریگ و ستاره سپار: تراوش رمزی در شیار تماشا نیست. نه در این خاک رس نشانه ترس و نه بر لاجورد بالا نقش شگفت. در صدای پرنده فروشو. اضطراب بال و پری سیمای ترا سایه...
-
آوار آفتاب
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 11:49
نام شعر : راه واره دریا کنار از صدف های تهی پوشیده است. جویندگان مروارید . به کرانه های دیگر رفته اند. پوچی جست و جو بر ماسه ها نقش است. صدا نیست . دریا - پریان مدهوشند . آب از نفس افتاده است. لحظه من در راه است. و امشب - بشنوید از من - امشب ، آب اسطوره ای را به خاک ارمغان خواهد کرد. امشب ، سری از تیرگی انتظار بدر...
-
آوار آفتاب
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 11:48
نام شعر : روزنه ای به رنگ در شب تردید من ، برگ نگاه ! می روی با موج خاموشی کجا؟ ریشه ام از هوشیاری خورده آب: من کجا، خاک فراموشی کجا. دور بود از سبزه زار رنگ ها زورق بستر فراز موج خواب. پرتویی آیینه را لبریز کرد: طرح من آلوده شد با آفتاب. اندهی خم شد فراز شط نور: چشم من در آب می بیند مرا. سایه ترسی به ره لغزید و رفت....
-
آوار آفتاب
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 11:48
نام شعر : سایبان آرامش ما ، ماییم در هوای دو گانگی ، تازگی چهره ها پژمرد. بیایید از سایه - روشن برویم. بر لب شبنم بایستیم، در برگ فرود آییم. و اگر جا پایی دیدیم ، مسافر کهن را از پی برویم. برگردیم، و نهراسیم، در ایوان آن روزگاران ، نوشابه جادو سر کشیم. شب بوی ترانه ببوییم، چهره خود گم کنیم. از روزن آن سوها بنگریم، در...
-
آوار آفتاب
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 11:47
نام شعر : شاسوسا کنار مشتی خاک در دور دست خودم ، تنها ، نشسته ام. نوسان ها خاک شد و خاک ها از میان انگشتانم لغزید و فرو ریخت. شبیه هیچ شده ای ! چهره ات را به سردی خاک بسپار. اوج خودم را گم کرده ام. می ترسم، از لحظه بعد، و از این پنجره ای که به روی احساسم گشوده شد. برگی روی فراموشی دستم افتاد: برگ اقاقیا! بوی ترانه ای...
-
آوار آفتاب
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 11:46
نام شعر : شب هم آهنگی لبها می لرزند. شب می تپد.جنگل نفس می کشد. لبها می لرزند. شب می تپد.جنگل نفس می کشد. پروای چه داری، مرا در شب بازوانت سفر ده. انگشتان شبانه ات را می فشارم ، و باد شقایق دور دست را پرپر می کند. به سقف جنگل می نگری: ستارگان در خیسی چشمانت می دوند. بی اشک ، چشمان تو نا تمام است، و نمناکی جنگل...
-
آوار آفتاب
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 11:46
نام شعر : شکست ترانه میان این سنگ و آفتاب ، پژمردگی افسانه شد. درخت ، نقشی در ابدیت ریخت. انگشتانم برنده ترین خار را می نوازد. لبانم به پرتو شوکران لبخند می زند. - این تو بودی که هر وزشی ، هدیه ای نا شناس به دامنت می ریخت ؟ - و اینک هر هدیه ابدیتی است. - این تو بودی که طرح عطش را بر سنگ نهفته ترین چشمه کشیدی ؟ - واینک...
-
آوار آفتاب
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 11:45
نام شعر : طنین به روی شط وحشت برگی لرزانم، ریشه ات را بیاویز. من از صداها گذشتم. روشنی را رها کردم. رویای کلید از دستم افتاد. کنار راه زمان دراز کشیدم. ستاره ها در سردی رگ هایم لرزیدند. خاک تپید. هوا موجی زد. علف ها ریزش رویا را در چشمانم شنیدند: میان دو دست تمنایم روییدی، در من تراویدی. آهنگ تاریک اندامت را شنیدم:...
-
آوار آفتاب
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 11:44
نام شعر : غبار لبخند می تراوید آفتاب از بوته ها. دیدمش در دشت های نم زده مست اندوه تماشا ، یار باد، مویش افشان ، گونه اش شبنم زده. لاله ای دیدیم - لبخندی به دشت- پرتویی در آب روشن ریخته. او صدا را در شیار باد ریخت: "جلوه اش با بوی خنک آمیخته." رود، تابان بود و او موج صدا: "خیره شد چشمان ما در رود وهم." پرده روشن بود ،...
-
آوار آفتاب
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 11:42
نام شعر : فراتر می تازی ، همزاد عصیان ! به شکار ستاره ها رهسپاری ، دستانت از درخشش تیر و کمان سرشار. اینجا که من هستم آسمان ، خوشه کهکشان می آویزد، کو چشمی آرزومند؟ با ترس و شیفتگی ، در برکه فیروزه گون، گل های سپید می کنی و هر آن، به مار سیاهی می نگری، گلچین بی تاب! و اینجا - افسانه نمی گویم- نیش مار ، نوشابه گل...