-
حجم سبز
دوشنبه 18 دیماه سال 1385 19:19
نام شعر : پشت دریاها قایقی خواهم ساخت قایقی خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب. دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچکسی نیست که در بیشه عشق قهرمانان را بیدار کند. قایق از تور تهی و دل از آرزوی مروارید، همچنان خواهم راند. نه به آبیها دل خواهم بست نه به دریا-پریانی که سر از خاک به در میآرند و در آن تابش تنهایی...
-
حجم سبز
دوشنبه 18 دیماه سال 1385 19:17
نام شعر : پیغام ماهیها رفته بودم سر حوض تا ببینم شاید ، عکس تنهایی خود را در آب ، آب در حوض نبود . ماهیان می گفتند: "هیچ تقصیر درختان نیست." ظهر دم کرده تابستان بود ، پسر روشن آب ، لب پاشویه نشست و عقاب خورشید ، آمد او را به هوا برد که برد. به درک راه نبردیم به اکسیژن آب. برق از پولک ما رفت که رفت. ولی آن نور درشت ،...
-
ما هیچ ٰ ما نگاه
شنبه 16 دیماه سال 1385 10:41
نام شعر : از آبها به بعد روزی که دانش لب آب زندگی می کرد، انسان در تنبلی لطیف یک مرتع با فلسفه های لاجوردی خوش بود. در سمت پرنده فکر می کرد. با نبض درخت ، نبض او می زد. مغلوب شرایط شقایق بود. مفهوم درشت شط در قعر کلام او تلاطم داشت. انسان در متن عناصر می خوابید. نزدیک طلوع ترس، بیدار می شد. اما گاهی آواز غریب رشد در...
-
ما هیچ ٰ ما نگاه
شنبه 16 دیماه سال 1385 10:39
نام شعر : ای شور، ای قدیم صبح شوری ابعاد عید ذایقه را سایه کرد . عکس من افتاد در مساحت تقویم: در خم آن کودکانه های مورب، روی سرازیری فراغت یک عید داد زدم: "به ، چه هوایی !" در ریه هایم وضوح بال تمام پرنده های جهان بود. آن روز آب ، چه تر بود! باد به شکل لجاجت متواری بود. من همه مشق های هندسی ام را روی زمین چیده بودم....
-
ما هیچ ٰ ما نگاه
شنبه 16 دیماه سال 1385 10:38
نام شعر : اینجا همیشه تیه ظهر بود. ابتدای خدا بود. ریگ زار عفیف گوش می کرد، حرف های اساطیری آب را می شنید. آب مثل نگاهی به ابعاد ادراک. لکلک مثل یک اتفاق سفید بر لب برکه بود. حجم مرغوب خود را در تماشای تجرید می شست. چشم وارد فرصت آب می شد. طعم پاک اشارات روی ذوق نمک زار از یاد می رفت. باغ سبز تقرب تا کجای کویر صورت...
-
ما هیچ ٰ ما نگاه
شنبه 16 دیماه سال 1385 10:37
نام شعر : اینجا پرنده بود ای عبور ظریف ! بال را معنی کن تا پر هوش من از حسادت بسوزد. ای حیات شدید ! ریشه های تو از مهلت نور آب می نوشد. آدمی زاد- این حجم غمناک- روی پاشویه وقت روز سرشاری حوض را خواب می بیند. ای کمی رفته بالاتر از واقعیت! با تکان لطیف غریزه ارث تاریک اشکال از بال های تو می ریزد. عصمت گیج پرواز مثل یک...
-
ما هیچ ٰ ما نگاه
شنبه 16 دیماه سال 1385 10:30
نام شعر : بی روزها عروسک این وجودی که در نور ادراک مثل یک خواب رعنا نشسته روی پلک تماشا واژه هایی تر و تازه می پاشد. چشم هایش نفی تقویم سبز حیات است. صورتش مثل یک تکه تعطیل عهد دبستان سپید است. سال ها این سجود طراوت مثل خوشبختی ثابت روی زانوی آدینه ها می نشست. صبح ها مادر من برای گل زرد یک سبد آب می برد، من برای دهان...
-
ما هیچ ٰ ما نگاه
شنبه 16 دیماه سال 1385 10:29
نام شعر : تا انتها حضور امشب در یک خواب عجیب رو به سمت کلمات باز خواهد شد. باد چیزی خواهد گفت. سیب خواهد افتاد، روی اوصاف زمین خواهد غلتید، تا حضور وطن غایب شب خواهد رفت. سقف یک وهم فرو خواهد ریخت. چشم هوش محزون نباتی را خواهد دید. پیچکی دور تماشای خدا خواهد پیچید. راز ، سر خواهد رفت. ریشه زهد زمان خواهد پوسید. سر راه...
-
ما هیچ ٰ ما نگاه
شنبه 16 دیماه سال 1385 10:29
نام شعر : تنهای منظره کاج های زیادی بلند. زاغ های زیادی سیاه. آسمان به اندازه آبی. سنگچین ها ، تماشا، تجرد. کوچه باغ فرا رفته تا هیچ. ناودان مزین به گنجشک. آفتاب صریح. خاک خوشنود. چشم تا کار می کرد هوش پاییز بود. ای عجیب قشنگ ! با نگاهی پر از لفظ مرطوب مثل خوابی پر از لکنت سبز یک باغ، چشم هایی شبیه حیای مشبک ، پلک های...
-
ما هیچ ٰ ما نگاه
شنبه 16 دیماه سال 1385 10:28
نام شعر : سمت خیال دوست برای ک.تینا ماه رنگ تفسیر مس بود. مثل اندوه تفهیم بالا می آمد. سرو شیهه بارز خاک بود. کاج نزدیک مثل انبوه فهم صفحه ساده فصل را سایه میمزد. کوفی خشک تیغال ها خوانده می شد. از زمین های تاریک بوی تشکیل ادراک می آمد. دوست توری هوش را روی اشیا لمس می کرد. جمله جاری جوی را می شنید، با خود انگار می...
-
ما هیچ ٰ ما نگاه
شنبه 16 دیماه سال 1385 10:28
نام شعر : متن قدیم شب ای میان سخن های سبز نجومی ! برگ انجیر ظلمت عفت سبز را می رساند سینه آب در حسرت عکس یک باغ می سوزد. سیب روزانه در دهان طعم یک وهم دارد. ای هراس قدیم ! در خطاب تو انگشت های من از هوش رفتند. امشب دست هایم از شاخه اساطیری میوه می چینند. امشب هر درختی به اندازه ترس من برگ دارد. جرات حرف در هرم دیدار...
-
ما هیچ ٰ ما نگاه
شنبه 16 دیماه سال 1385 10:27
نام شعر : نزدیک دورها زن دم درگاه بود با بدنی از همیشه. رفتم نزدیک: چشم ، مفصل شد. حرف بدل شد به پر، به شور، به اشراق. سایه بدل شد به آفتاب. رفتم قدری در آفتاب بگردم. دور شدم در اشاره های خوشایند: رفتم تا وعده گاه کودکی و شن ، تا وسط اشتباه های مفرح، تا همه چیزهای محض. رفتم نزدیک آب های مصور، پای درخت شکوفه دار گلابی...
-
ما هیچ ٰ ما نگاه
شنبه 16 دیماه سال 1385 10:27
نام شعر : هم سطر، هم سپید صبح است. گنجشک محض می خواند. پاییز، روی وحدت دیوار اوراق می شود. رفتار آفتاب مفرح حجم فساد را از خواب می پراند: یک سیب در فرصت مشبک زنبیل می پوسد. حسی شبیه غربت اشیا از روی پلک می گذرد. بین درخت و ثانیه سبز تکرار لاجورد با حسرت کلام می آمیزد. اما ای حرمت سپیدی کاغذ ! نبض حروف ما در غیبت مرکب...
-
ما هیچ ٰ ما نگاه
شنبه 16 دیماه سال 1385 10:25
نام شعر : وقت لطیف شن باران اضلاع فراغت را می شست. من با شن های مرطوب عزیمت بازی می کردم و خواب سفرهای منقش می دیدم. من قاتی آزادی شن ها بودم. من دلتنگ بودم. در باغ یک سفره مانوس پهن بود. چیزی وسط سفره، شبیه ادراک منور: یک خوشه انگور روی همه شایبه را پوشید. تعمیر سکوت گیجم کرد. دیدم که درخت ، هست. وقتی که درخت هست...
-
ما هیچ ٰ ما نگاه
شنبه 16 دیماه سال 1385 10:24
نام شعر : چشمان یک عبور آسمان پر شد از خال پروانه های تماشا. عکس گنجشک افتاد در آب رفاقت. فصل پرپر شد از روی دیوار در امتداد غریزه. باد می آمد از سمت زنبیل سبز کرامت. شاخه مو به انگور مبتلا بود. کودک آمد جیب هایش پر از شور چیدن. (ای بهار جسارت ! امتداد تو در سایه کاج های تامل پاک شد.) کودک از پشت الفاظ تا علف های نرم...